لیو دختری نوجوان است. او از تکتک لحظههای زندگی روزمرهی خودش و خانوادهاش عکس میگیرد و این روزمرگیها که نقطهی اشتراک همهی عکسها هستند، بهتدریج راهگشای مسیر زندگیاش میشوند؛ علاوه بر عکسها دفترچهی خاطرات مادرش هم در تمام لحظهها همراه و راهنمای اوست....
در کتاب «افسانهی بابایاگا» میخوانیم که مارینکا دلش یک زندگی عادی میخواهد؛ او دوست دارد خانهای معمولی داشته باشد و سالها یکجای ثابت زندگی کند تا بتواند برای خودش دوستانی دستوپا کند. اما خانهی دخترک قصهی ما یک جفت پای مرغی دارد که دوسهباری در سال، بیآنکه از قبل بگوید، نیمههای شب روی پاهایش بلند میشود، راهش را میگیرد و میرود!...