سرنوشت گیتار، به طور عجیبی به سرنوشت تودههای ستمکش شباهت دارد که در کشاکش زمانه، علیرغم تمام افت و خیزها رو به تعالی و در نبرد برای اثبات خالیت خود هستند.
هرج و مرج طلب هنرمند است. مردی که بمبگذاری میکند هنرمند است. چون لحظهای عظیم را به هر چیزی ترجیح میدهد. او درک میکند که انفجار نوری درخشنده، غرش تندری تمام عیار، چه اندازه ارزشمندتر از چند تن پلیس بدقوارهی خیلی معمولی است.
گرَیدی به همسرش، اَبی، زنگ میزند تا خبر هیجانانگیزی را با او به اشتراک بگذارد. اما آنچه که در ادامه اتفاق میافتد، نه تنها تمام شادی و هیجان او را از بین میبرد بلکه او را در دنیای تاریکی از ابهام و بیخبری قرار میدهد....