این بازی میتواند در یک کلمه خلاصه شود، کلمهای که به گمانم قادر است لرزه به اندام شما بیندازد، قتل. بله آقایان، قتل! من تا امروز صد مورد مرتکب شدهام، مرد، زن، بچه، آنهم فقط برای لذت فراموشی ملالم از این اعتراف نتیجهای عجولانه نگیرید: من امشب نیامدهام که برابر شما توبه کنم، چون اصلا پشیمان نیستم. جنایتهایم ابدا به چشمم زشت نیستند...چطور این را برایتان توضیح بدهم؟ این اواخر از این کار هم مثل چیزهای دیگر خسته شدم و ساده لوحانه دیدم که دیگر ریختن خون مردم برایم هیجانی ندارد. آنگاه علیه خودم شوریدم و صرفا به این نیت که خودم را از بین ببرم، به تریاک پناه بردم. حالا که نتوانسته بودم حتی با ارتکاب قتل دلیلی برای زیستن پیدا کنم، آیا راهحل دیگری جز خودکشی برایم باقی میماند؟ شما مقابل خود مردی، تریاکی میبینید که روزهای آخرش را سپری میکند. همین که سرنوشتم معلوم شد، احساس کردم لازم است، تا فرصت دارم، قصه اعمالم را برای دیگران بازگو کنم. آیا اعضای اتاق قرمز برای چنین اعترافی مناسبترین شنوندهها نبودند؟