در یک شب سرد و پوشیده از برف، در میان سکوت خلوت‌ انگیز کوهستان، معلم جوان قدم به روستای شوومان می‌گذارد.

جناب گورکن سال‌های سال است که در هتل بوبلی کار می‌کند.

قصر تاریک و خاموش بود، انگار صد سال بود که کسی آنجا زندگی نمی‌کرد

زال و رودابه دل به مهر یکدیگر سپرده اند، اما آیا این دیدار نخستین رخ خواهد داد؟

کاوه و شایان یک دفترِ کارآگاهی باز کرده‌اند. فکر می‌کنی کجا؟ توی یک شرکت بزرگ؟ نه!