پیا تولومه، اشراف زاده اهل سینه نا، به قصر مخوف و هراس آور مارم تبعید شده است تا مرگ به سراغش آید. آن که او را بدین سرنوشت محکوم ساخته همسر حسود اوست. «به یاد آر مرا که پیا هستم. سینه نا مرا ساخت و مارم نابودم کرد. او آگاه است، اویی که به گاه زناشویی گوهری بر انگشتم کرد.» این نمایش نامه یک تراژدی انسانی است سرشار از حسی هایی که مارگاریت یورسنار در تمام آثارش آن ها را گاه زمزمه می کند و گاه فریاد می زند