شبی توفانی در ۱۸۶۶، کشتی مودی به نیوزیلند می رسد. دوران «تب طلا» است. مودی کاملاً اتفاقی خود را در میان دوازده مردی می بیند که مخفیانه دور هم جمع شده اند و مشغول مشاجره اند و درباره مجموعه ای از اتفاقات اسرارآمیز سخن می گویند؛ اتفاقاتی که به سختی قابل توضیح اند: مردی ثروتمند ناپدید شده؛ زنی بدنام اقدام به خودکشی کرده و یک انبار عظیمِ طلا در خانه یک مست بدشانس پیدا شده است. مودی به میانِ شبکه پیچیده ای از طالع ها و سرنوشت ها کشیده می شود که مانند آسمانِ شب زیبا و رازآلود و شگفت انگیز است.