کتاب نامه به فلیسه اثر فرانتس کافکا و ترجمهی مصطفی اسلامیه و مرتضی افتخاری است. مکس براد، پس از مرگ کافکای چهلویکساله، نامهای در کشوی میز نویسنده پیدا کرد که از او خواسته بود خاطرات، دستنوشتهها، نامهها و طراحیهایش را بسوزاند. اما دوست سالیان دراز کافکا دقایقی پیش از بسته شدن مرز چکسواکی توسط نازیها، همراه دستنوشتهها از کشور خارج شد. بعد از دو ماه در مکانی امن مستقر شد، دستنوشتهها را خواند. قرارداد انتشار رمانهای محاکمه، قصر و آمریکا را با ناشر امضا کرد. او به عشق کافکا و فلیسه باوئر پی برد. کافکای خجالتی، سربهزیر و درونگرا پس از مدتها کلنجار رفتن با خود، روز بیستم سپتامبر سال 1912 در نامهای خود را اینگونه به فلیسه معرفی کرده بود: «فرانتس کافکا هستم. من کسی هستم که در خانهی رئیس برود با شما آشنا شدم.» و اینچنین نامهنگاری نویسندهی مشهور و دختری یهودی آغاز شد. هنگام دیدار، کافکا در حین کار در شرکت بیمه خود را وقف نوشتن کرده بود. در طول ارتباط پنجسالهشان بهندرت همدیگر را ملاقات میکردند. بیماری، شکنندگی روحی و نوشتن از جمله عوامل سفر نکردن کافکا به برلین بود. بررسی دقیق نامهها، رفتارهای دوگانهی کافکا را نشان میدهد. نویسندهی مشهور در یک نامه معشوقش را سرزنش میکند و در نامهی دیگر به او عشق میورزد. اما سرانجام این رابطهی عاشقانه در پایان کتاب هشتصدصفحهای که مکس براد نقش اساسی در انتشارش داشت، هیچ است. آنها دو بار مقدمات مراسم ازدواج را فراهم کردند. هر دو بار کافکا بدقولی کرد و در نامهای به فلیسه نوشت: «ترجیح میدهم در تعطیلات بنشینم و داستانهایم را کامل کنم.»