تنهاترین آدم دنیا کسی است که کمک نمیگیرد...
بِک سههی در طول زندگی بارها متوجه شده بیهیچ دلیل روشنی با علائم افسردگی دستوپنجه نرم میکند؛ وضعیت سردرگمکنندهای که در آن با وجود تمایل به مرگ، هنوز از چیزهای کوچکی مثل دوکبوکی، غذای محبوب کرهای لذت میبرد. کتاب حاضر متن گفتوگو میان او و روانپزشکش در جلسات مشاوره، یادداشتهایش دربارۀ سوژههای موردبحث هر جلسه و پینوشتی دربارۀ زندگی بعد از دورۀ درمانش است.
از متن کتاب: به وضعیت روحی ضدونقیضی که در آن هم تشنۀ صمیمیتی و هم میخواهی فاصلهات را با دیگران حفظ کنی، معضل جوجهتیغی میگویند. همیشه دلم میخواست تنها باشم ولی درعینحال از تنهایی بدم میآمد.