روزگاری در همین ایستگاه اهواز، پدر هجده ساله ام سوار قطار درجه دو شده بود تا برای اولین بار به تهران بیاید و درس بخواند و ازدواج کند. شاید این اولین نقشی بوده که قطار در زندگی ام ایفا کرده است. حالا قریب چهل سال بعد پسرش با قطار درجه دویی که احتمالا بی شباهت به قطار پدر نیست، بازگشته بود تا سر از کار زندگی اش در آورد. برخلاف اغلب قطارهای مسیرهای طولانی که همگی واگن هایی مجهز به تخت خواب هستند، مسیر جنوب هنوز هم واگن هایی بدون تخت خواب دارد که سفر هفده ساعته را مشقت آمیز می کند. واگن تنگ شش نفره که حتا پریز برق هم نداشت، فقط امکان می داد که نشیمن گاه صندلی را کمی جلوتر بکشی و فاصله میان صندلی های رو به رو آن قدر کم شود که جایی برای قرار دادن پاها نداشته باشی مگر روی صندلی مقابل و درست بیخ بینی همسفرت.