شکارچی صفر نام یک هواپیمای شکاری است که خلبانش عمدا خود را به ناو حامل پدر لورا و سایر هم رزمان آمریکایی اش کوبیده. این خلبان های ژاپنی که کامیکازه نام داشتند می دانستند که سرنوشتی جز مرگ در انتظارشان نیست اما در مورد لورا همه چیز فرق می کند و قصه ی کامیکازه جور دیگری رقم می خورد. شکارچی صفر به ظاهر سقوط کرده اما هر روز صبح بر فراز آسمان محل زندگی لورا به پرواز درمی آید و خلبانش وارد زندگی لورا می شود و به واسطه او جان می یابد. لورا و محبوبش برونو به سختی تلاش می کنند از پس این جدال ذهنی برآیند و این جدال رمان را جذاب و خواندنی می کند.