بیتنپوش و مضطرب قرصهای خواب را تعارفش میكنم قرصهای خواب را میشناسد از من خاطراتی دارد خیابان ها را پرسه زده است چشمانم را میبندم از گل آفتابگردان میگویم گل آفتابگردان را نمیشناسد.