مردی زنبوردار هنگام جنگ و نسلکشی در سوریه، فرزند خود را از دست میدهد و همسرش نیز بیناییاش را. ناگزیر نخست به ترکیه و سپس به یونان و در پایان به انگلستان پناهنده میشوند. این خلاصهی یک سطری این کتاب است. براساس همین خلاصه، شاید در نگاه اول گمان برده شود که این رمان، روایتی مستندگونه دربارهی جنگ و تبعات آن است، زیرا حادثهی اصلی روایت، جنگ در سوریه است و خود نویسنده نیز در مؤخره، بهصراحت اشاره کرده که شخصیتها را براساس دیدههایش در کمپهای پناهندگان رقم زده، اما بهنظر من زنبوردار حلب، رمانی شخصیتمحور با زیرساختهای روانشناسانه است. نوری، مرد زنبوردار، بهواسطهی جنگ و تبعاتش، این امکان را مییابد که به جستوجو و غور در خود و زندگی و خاطرات و حتی همسرش بپردازد و یکبار دیگر آنها را بیابد، اگرچه با حضور حاضری غایب. از این رهگذر، نخستین تکنیکی که در این رمان نمایان میشود، شیوهی سیال ذهن است. تداعیها از طریق دریافتهای حسی اتفاق میافتد. مثلا با سوارشدن در قایق، ذهن راوی حرکت میکند بهسمت خاطرهای از فرزند خود دربارهی فوبیای سفر دریایی. ازاینرو خواننده با روایتی خطی روبهرو نیست، بلکه روایت چنان موجهاییست که گاه آرام و پیشبرنده و گاه کوبنده و بازگشتیست. سیلان ذهن راوی خط مستقیم روایت را میشکند. بنابراین مدام در رفتوبرگشت است و حتی زمان منطقی رویدادها را نیز تغییر میدهد. مثلا امکان دارد در فصلی مکان روایت انگلستان باشد، اما ذهن راوی چون موجهای سرگردانی در ساحل ترکیه و یونان.