دهانش آنقدر خشک بود که حس میکرد گونههایش از داخل روی دندانهایش کشیده میشوند. از عمق سینه سرفهای محکم کرد و احساس کرد از نظر بدنی فاصله بسیاری با ورزشکاری المپیکی دارد. انگشتانش بوی توتون میدادند.
دنیای مر بارو در تفاوت رنگ خون خلاصه شده است. آنهایی که خونشان نقرهای است و آنهایی که سرخ رنگ. مر و خانوادهاش از سرخها هستند، که سرنوشتشان خدمت به نقرهایهای برگزیده است...