«از شک تا یقین، راه درازی است که اگر علاقه یا انگیزه خاصی دستاندر کار نباشد، هر تازه آمده ناتوانی قادر به طی آن نیست. دکتر دیرباورانه، ولی با خوشقلبی در چهره گوینده این کلمات، آقای ناصرزاده، خیره مانده بود. افکار ابرگونه مبهمی در پس پرده مغزش میگذشت. آن قدرها دور نبود که مرد در گفتههای خود راست میگفت. منتها کمی غلومیکرد. در دنیا آدمهای خوشنیت و به اصطلاح با صفایی که برای دوستان و همکاران و بطور کلی اطرافیان خود همیشه منشا خیر و برکت بودهاند، کم پیدا نمیشود. اینقدر که بد روی زمین هست، در هر زمان، دو اینقدر خوب پیدا میشود. خوبی و خیر یک دشمن دارد و آن بدی است. ولی بدی دو دشمن دارد: خوبی و خود بدی...»