«لورکا» با نوشتن این نمایش نامه درباره یک «خانواده» خواسته است نشان دهد که چگونه یک شخص به سبب آرزوهای برنیامده یا امیال سرکوفته خود، به سلطه بر زندگی دیگری، حتی فرزندانش، تمایل پیدا میکند. برای «برنادا آلبا» اجازه دادن به دختر بیست سالهاش «آدلا» در برخورداری از عشق و کامیابی، این واقعیت را به او القاء میکند که زندگی خودِ او، پوچ و بیمعنی، و با رنج و تلخی تلف شده است. خواننده کتاب یا بیننده نمایش احساس میکند که در زیر چهره آشکار برناردا که سخت بیرحم و هولناک است، چهره دیگری نهفته است از ویرانه زندگی زنی که همه عمرش را در تنهایی و محروم از عشق و لذت گذرانده است.