برگی از میان تودۀ برگ ها برداشت و بو کرد. عجیب بود که برگ ها بعد از آن مسیر طولانی که با کشتی و قطار طی شده بود و بعد از یکی دو ماهی که آن ها در کانکس به سر برده بودند و در جستجوی نفت بیابان را رصد کرده بودند، همچنان تروتازه باقی مانده بودند و حتی ذره ای هم خشک نشده بودند.»
جدا از مضمونی که داستان سفروار طی می کند، گوشه چشمی هم به اسطوره ها دارد و تاریخی به ظاهر گذشته را در پوسته زندگی امروزی روایت می کند. داستانی که بر پایۀ حقایقی تاریخی بنا شده است و با تکیه بر داستان پردازی است که جان می گیرد و تلاقی نگاه به اسطوره (مایع سیاه قدسی) در آن دستاویزی برای به جریان درآوردن نفت (مایع جریان ساز مادی) و گذر از باورها دارد.