چشمام فاجعه وحشتناکی که جلوی رومون توی اون خونه بود رو دید. اون کی بود جلوم بود؟ خون ها چی بود؟ شقایق من بود اما نه.
اما اون شقایق همیشگی نبود… چشماش منو نگاه میکرد اما…اما هیچ واکشی نشون نمیداد؟
چ … چرا پاهاش روی زمین نبود؟ چرا روی هوا معلق بود؟
نه نه … اون یه چیزی بود که از سقف آویزون بود… از گردن… دستاش کنارش افتاده بود…… پاهاش رو هوا بود…داشت نگام میکرد….
تو چشمام وحشت بود… ترس بود….. پاهاش قرمز بود… خون پایین پاهاش ریخته بود.
بوی خون می اومد…. دیگه چشمام جایی رو ندید….
(از متن ناشر)