"در چهل و سهسالگی که پانزده سال آن به نوشتن گذشته، دنیای کوچک ادبیات به نظرش مانند قطاری مضحک است که در آن متقلبان بدون بلیط، با همدستی بازرسان بی کفایت، هیاهوکنان در ردیف اول نشسته اند، درحالیکه نوابغ بی تکلف هنوز روی سکوی ایستگاه ماندهاند گونهای در حال انقراض که میزل گمان نمیکند به آن تعلق داشته باشد. با وجود این، او کام خود را تلخ نکرده است؛ سرانجام به جایی رسیده که دیگر به آن اهمیتی نمیدهد، پذیرفته که در نمایشگاههای کتاب بنشیند و در مدت چند ساعت، فقط چهار اثر را امضا کند؛ وقتی یک ناکامی مشترک به بغلدستیاش سر میز فرصتی میدهد، میتوانند بهطرز خوشایندی با هم صحبت کنند. میزل که میتواند حواس پرت و منزوی به نظر برسد، علیرغم همه چیز، به عنوان مردی شوخ طبع شناخته شده است. اما مگر مرد شوخ طبع شایسته این نام، نباید «علیرغم همه چیز» همیشه همینطور باشد؟"