جنهای شبآور که قرنها زندانی بودند، دست به حمله زدهاند و روستاها و شهرها را به خاک و خون کشیدهاند. اما برای شبآور، انتقام از دشمنان انسانش تازه شروع ماجراست. فرمانده کریس ویتوریا خود را امپراتوریس اعلام کرده و هرکسی را که از اطاعت از او سرپیچی میکند، از سر راه برمیدارد. و چه کسی در رأس این فهرست قرار دارد؟ سنگچشم خونی و اعضای باقیماندۀ خانوادهاش. لایای اهل سرا که اکنون با سنگچشم خونی متحد شده، در تلاش است فقدان دو عزیزش را پشتسر بگذارد. او که مصمم است جلوی تهدیدی که میتواند کل دنیا را به نابودی بکشاند بگیرد، تمام وقت و انرژیاش را صرف نابودی شبآور میکند و در این بین قدرتی باستانی را بیدار میکند که میتواند او را به پیروزی یا عذابی غیرقابل تصور برساند. و در اعماق مکان انتظار، روحگیر فقط به فکر فراموش کردن زندگی و عشقی است که پشتسر گذاشته. با این حال این کار به معنای نادیده گرفتن ردپای قتلهای بهجامانده از شبآور و جنهایش است. روحگیر برای حفظ سوگند خود و محافظت از جهان انسانها در برابر موجودات ماوراءطبیعی، باید از مرزهای سرزمین خود فراتر رود. او باید مأموریتی را برعهده بگیرد که میتواند همۀ چیزهایی را که میشناسد نجات دهد… یا برای همیشه نابود کند.