جینا رویال نمونهی یک زن معمولی است؛ یک زن خانهدار کمرو با ازدواجی موفق و دو فرزند دوستداشتنی. ولی وقتی یک تصادف، زندگی مخفیانهی همسرش به عنوان یک قاتل سریالی را فاش میکند، جینا مجبور میشود خود را به عنوان گوئِن پراکتور از نو بسازد: مادری که به خاطر فرزندانش میجنگد. ولی دقیقاً در زمانی که آرامش را در خانهی جدیدشان در مجاورت دریاچهی استیلهاوس یافتهاند، اتفاقات ناخوشایندی آغاز میشوند که جان او و فرزندانش را به خطر میاندازند. ولی گوئن از یک چیز مطمئن است: او یاد گرفته چطور با شرارت بجنگد و هرگز از این کار دست نخواهد کشید.
در پایان کژاری، تمام چیزهایی که اوریا زمانی حقیقت میپنداشت، نابود شدهاند. او که اکنون در قلمرو پادشاهی خود زندانی شده و برای تنها خانوادهای که داشت سوگواری میکند و از خیانتی دردناک در بهت و حیرت است، حتی از حقیقت خون و تبار خود هم بیخبر است. فقط از یک چیز اطمینان دارد: به هیچکس نمیتواند اعتماد کند، به ویژه به رین.
یک شب تاریک در غرب نیویورک دو غریبه تصادفی با هم ملاقات میکنند. سر صحبتشان که باز میشود متوجه میشوند نقاط مشترک زیادی با هم دارند به ویژه حس تنهایی و میل شدید به انتقام گرفتن از مردانی که خانوادههایشان را نابود کردهاند....
الیاس و لایا در تلاش هستند تا از سرا فرار کنند و به زندان کاف برسندجایی که برادر لایا به خاطر داشتن دانش محرمانه درباره سلاح های مارشال ها زندانی شده است