داستان «پیمانشکن» در جزیره بلپورت، در سواحل مین میگذرد. ابیگیل، قهرمان داستان، درحال آمادهشدن برای مراسم ازدواج خود با مردی به نام بروس لم است. بروس کارآفرینی موفق و ثروتمند است. اما چند روز قبل از عروسی، زن جوان پیامی از سوی فرستندهای ناشناس دریافت میکند که به او هشدار داده با بروس ازدواج نکند.
فرستادن نامهها ادامه دارد و در این مدت ابیگیل متوجه میشود که فرستنده پیامها جزئیاتی درباره گذشته از جمله رازی قدیمی که او سالها پنهان نگه داشته را میداند. ابیگیل سعی میکند هویت فرستنده مرموز را کشف کند و قضاوتهای او باعث میشود تا اعتماد او نسبت به همسر آیندهاش خدشهدار شود.
با نزدیکشدن به روز عروسی، شک و تردیدهای ابیگیل افزایش مییابد و او نسبت به همهچیز و همهکس بدبین است. او به همه اطرافیانش، از جمله نزدیکترین دوستان و اعضای خانوادهاش مشکوک میشود.
نویسنده در داستان خطوط بین واقعیت و پارانویای زن جوان را از بین میبرد و ابیگیل مدام به این فکر میکند که به چه کسی میتواند اعتماد کند.