"در انتظار گودو" نمایشنامه بسیار سادهای است: کنش آن در مکان ماوقعی اتفاق میافتد که تقریبا به هیچجا شبیه نیست. توضیح صحنهی محل کنش بسیار ساده است: جادهی بیرون شهر، یک درخت، غروب.
کامو در این دو اثر، نه به ستایش خشونت برخاسته و نه به تسلیم در برابر قدرت. بلکه میپرسد: چگونه میتوان عدالت را طلبید، بیآنکه عدالت را لکهدار کرد؟ چگونه میتوان در دل تباهی، انسانی ماند؟