به کَت خبر میدهند خالهی مادرش فوت کرده و کل داراییاش را برای او به ارث گذاشته است. اما چند مسئله هنوز برایش مبهم است. مسئلهی اول این است که برخلاف آنچه که به دروغ به او گفته شده بود، خاله دات وقتی کت هنوز بچه بود فوت نکرده بود و دیگر اینکه برای صاحب شدن تمام دارایی خاله دات طبق وصیتنامهی او شرطی عجیب برای کت گذاشته شده بود با این مضمون که باید به مدت یک سال در خانهی خاله دات زندگی کند، در غیر اینصورت تنها صاحب درصد کمی از دارایی او خواهد شد.
انجام آن شرط به نظر آسان میرسید. بنابراین کت برای عمل به این وصیت بار سفر میبندد و به شهر ساحلی محل زندگی خاله دات میرود، غافل از اینکه آن خانهی قدیمی ویکتوریایی مملو از اسرار پنهان است.
طی وقایعی شگفتانگیز مانند ارتباط برقرار کردن روح خانه با کت به واسطهی یک دفترچه یادداشت، مراجعهی کارآگاهی محلی به کت و کمک خواستن از او برای حل معمای یک قتل، رازهای این خانهی مرموز به تدریج برای کت آشکار میشود. در ابتدا همهی اتفاقات داخل خانه برای کت گیجکننده بهنظر میرسد و هرچه بیشتر دربارهی خانواده، آن شهر اسرار آمیز و تاریخچهی آن خانه بیشتر کنکاش میکند، پرسشهای بیشتری برایش مطرح میشود. در طی داستان کت تصمیم میگیرد خاله دات را بیشتر بشناسد. آیا او قدرتهایی ماورایی داشته و مهمتر از آن آیا این قدرتها در کت هم وجود دارند. منظور از میراث واقعی، این خانه و داراییهای خاله دات است یا قدرت فرازمینی او؟؟