Close
(0) سبد خرید شما
شما هیچ موردی در سبد خرید خود ندارید
دسته بندی ها
    Filters
    امکانات
    جستجو
    نویسنده: هدر گودنکاف
    مترجم: مریم رفیعی

    کتاب مهمان شبانه

    2٬320٬000 ریال
    صدای زنانه‌ای از دوردست به گوش رسید. «راسکو، راسکو» اَبی با خود فکر کرد که حتما یک نفر داشت سگش را صدا می‌زد که شب به خانه برود. «راسکوووو!» کلمه کشدار و با لحنی آوازگونه بیان شد، ولی ردی از کلافگی در خود داشت.
    شابک: 9786003841895
    ناشر: آموت
    وضعیت موجودی: موجود
    صدای زنانه‌ای از دوردست به گوش رسید. «راسکو، راسکو» اَبی با خود فکر کرد که حتما یک نفر داشت سگش را صدا می‌زد که شب به خانه برود. «راسکوووو!» کلمه کشدار و با لحنی آوازگونه بیان شد، ولی ردی از کلافگی در خود داشت.
    پپر حسابی به نفس‌نفس افتاده‌بود و زبان صورتی‌اش آویزان شده بود و تقریبا به زمین کشیده می‌شد.
    اَبی قدم‌هایش را تندتر کرد. تقریبا به نیمه‌ی راه چرخه‌ی سه مایلی‌اش رسیده بود؛ جایی که جاده‌ی سنگریزه‌پوش به جاده‌ای خاکی می‌رسید که تقریبا در مزارع ذرت گم می‌شد. اَبی به راست پیچید و در جایش ایستاد.
    کنار جاده، حدود چهل یارد آن طرف‌تر، وانتی پارک کرده بود. حس دلهره از ستون فقرات اَبی بالا دوید و سگ با حالت منتظری نگاهش کرد. اَبی با خودش گفت که حتما یک نفر که لاستیکش پنچر یا موتورش خراب شده، وانت را موقتا آنجا رها کرده.
    دوباره راه افتاد و پرده‌ی نازکی از ابرها روی ماه را پوشاند و آسمان را در تاریکی فرو برد و دیدن اینکه کسی سوار وانت است یا نه را غیرممکن کرد. اَبی سرش را کج کرد تا صدای خرخر موتوری را که درجا کار می‌کرد بشنود، اما تنها چیزی که شنید آواز شبانگاهی هزاران جیرجیرک دشتی که به صدای اره گرد برقی شباهت داشت، و صدای نفس‌های خیس پپر بود.
    اَبی چند قدم عقب رفت و با صدای آهسته‌ای گفت: «بیا بریم، پپر.» پپر به راهش ادامه داد و درحالیکه دماغش را نزدیک زمین گرفته بود، مسیری زیگزاگی را تا لاستیک‌های وانت دنبال کرد. اَبی با لحن تندی گفت: «پپر! بیا اینجا!»
    پپر با شنیدن لحن عصبی صدای اَبی با عجله سرش را بلند کرد و با بی‌میلی قید بو را زد و پیش او برگشت.
    آیا چیزی پشت شیشه جلوی تاریک وانت حرکت کرده بود؟ اَبی مطمئن نبود، ولی نمی‌توانست از شر این حس که کسی تماشایش می‌کرد، خلاص شود. ابرها کنار رفتند و اَبی هیبتی را دید که پشت فرمان قوز کرده بود. مرد بود. کلاه به سر داشت و اَبی در نور مهتاب یک نظر پوستی رنگ‌پریده، بینی نسبتا کج و چانه‌ای تیز را دید. مرد فقط آنجا نشسته بود.
     
    مشخصات محصول
    تعداد صفحه387
    نوبت چاپ2
    نوع جلدشومیز
    قطعرقعی
    سال انتشار1402
    مشخصات محصول
    تعداد صفحه387
    نوبت چاپ2
    نوع جلدشومیز
    قطعرقعی
    سال انتشار1402