جکلین هارپمن، نویسندۀ بلژیکی، در رمان منی که هرگز مردان را نشناختم ما را به دنیایی تاریک و وهمآلود میکشاند؛ دنیایی که در آن امید و نومیدی، عشق و نفرت، درهمتنیده شدهاند. این رمان، فراتر از یک داستان علمیتخیلی، کاوشی عمیق در روان انسان، تأثیر انزوا بر هویت و قدرت امید در تاریکترین لحظات است. داستان در آیندهای نامعلوم و در جهانی ویرانشده میگذرد. گروهی از زنان که سالها در اسارت و انزوا به سر بردهاند، ناگهان فرصتی برای فرار پیدا میکنند...