این اثر پژوهشی به مسئلهای بنیادین در
فلسفهی دین میپردازد: چگونگیِ نسبتدادنِ عمل به خدایی که در چارچوب نظامی قانونمند و علّی، همچون جهان طبیعی، حضور دارد. نویسنده با رویکردی تحلیلی و میانرشتهای میکوشد نشان دهد که مسئلهی کنش الهی نه صرفا پرسشی کلامی، بلکه معضلی مفهومی است که در نقطهی تلاقی الهیات،
متافیزیک و فلسفهی علم قرار دارد. پرسش اصلی این است که اگر جهان از قوانین علّی تبعیت میکند، چگونه میتوان از دخالت یا کنش خدا در آن سخن گفت، بیآنکه نظام طبیعی مختل شود یا ضرورتهای علمی بیاعتبار گردند. در این چارچوب، نویسنده با واکاوی سنتهای گوناگون الهیاتی-از رویکردهای کلاسیک تا دیدگاههای معاصر دربارهی کنش غیرعلّی یا احتمالاتی- میکوشد راهی برای بازاندیشی در مفهوم «عمل الهی» بیابد. تحلیل او نشان میدهد که بسیاری از تبیینهای سنتی، گرفتار دوگانهی تقلیلگرایی طبیعیگرایانه و جبرگرایی الهی هستند و برای رهایی از این بنبست، باید فهم تازهای از علیت و استقلال نظامهای طبیعی ارائه داد؛ فهمی که در آن، کنش خدا با ساختار واقعیت تعارض نداشته باشد. نویسنده در پایان، با تکیه بر دستاوردهای فلسفهی علم معاصر و نظریههای پیچیدگی، امکانی تازه برای اندیشیدن به رابطهی خدا و جهان پیش مینهد. در این الگو، کنش الهی نه به معنای نقض قوانین طبیعت، بلکه به منزلهی بُعدی درونی از نظم و جهتمندی واقعیت فهم میشود؛ برداشتی که میکوشد میان ایمان دینی و تبیین علمی آشتی پدید آورد و درعینحال، شأن رازآمیز و متعال امر الهی را حفظ کند.