در تابستان غریب سال ۱۸۱۶، لرد بایرن به همراه پرسی شلی و همسر نوزدهسالهاش مری و چند دوست دیگر در ویلایی گرد آمدند تا چندصباحی را به عیش و کامرانی بگذرانند. اما باران بیامان و سرمای نامنتظر تابستانی سبب شد حلقهی دوستان، به جای گلگشت و تماشا در گرمای مطبوع، در خانه بمانند و گرد آتش بنشینند و سر به بحثهای داغ علمی و ادبی گرم دارند. در یکی از همین شبها بود که لرد بایرن پیشنهادی را با دوستانش در میان نهاد: «بیایید هریک داستانی دربارهی اشباح بنویسیم.» و بدینسان فرانکنشتاین زاده شد، داستانی با شهرتی عالمگیر، قصهی دانشمندی که هیولایی آفرید. در طول بیش از دویست سالی که از خلق این رمان میگذرد، محققان و منتقدان ادبی از زوایای گوناگون به بررسی آن پرداختهاند و بازار تفسیرهای اسطورهای و روانشناختی و فمینیستی و سیاسی و غیره همواره داغ بوده است. ترجمهی حاضر کوشیده است نثر بسیار شاعرانهی شلی را در زبان فارسی بازآفرینی کند.