این کتاب تصویری است از زندگی آدمهایی که ظلم ظالم و جور صیاد آشیانشان را بر باد میدهد، آنها را از خانه و خانواده جدا میسازد و سرنوشتی عجیب و دردناک برایشان رقم میزند_ بازماندگانی از خیل راندهشدگان.
این کتاب، بهرغم شباهت به حکایات شیرین شهرزاد، از کابوسی پرده برمیدارد که هنوز هم خواب بشر را برمیآشوبد، نیز از کوشش کاشفانی که با شمعی برافراشته در دل ظلمت به دنبال حقیقت میگردند.
آقا، اگر جوانکی خوشسیما بودم، هیچیک از این مصائب بر سرم نازل نمیشد. زنان تنها وقتی سخن مردی را باور میکنند که کلمهی "عشق" را در یکیک جملات خود فرو کردهباشد. آنوقت است که به پرواز درمیآیند، به اینسو وآنسو میجهند، از جان مایه میگذارند.