ناگهان چشم باز میکند و خودش را در جایی عجیب و غریب میبیند. مردی اینجاست که از او میخواهد از میان انبوه عکسها، تعدادی را انتخاب کند؛ به شمار سالهای عمرش. دقیقتر که میشود صورتهای آشنا را میان عکسها مییابد. چهره خودش را میبیند و خاطرات و اتفافات دور و نزدیک زندگیاش را به یاد میآورد. انگار در تمام روزهایی که زندگی کرده کسی در گوشهای پنهان شده و بیآنکه بو ببرد عکسی گرفته و اینجا برایش پروندهای ساخته است.
"فانوس خاطرات گم شده" در سه داستان جداگانه، حکایت سه فردی را روایت میکند که گذرشان به این مكان عجیب و غریب میافتد. هر سه این داستانها با حلقهای ظریف به هم متصل میشوند و داستانی کلی را شکل میدهند و در آخر به نقطهای میرسند که برای تغییر سرنوشت باید بهای سنگینی پرداخت شود.