میکولا کولیش ۶ دسامبر ۱۸۹۲ در خانوادۀ روستایی فقیری در یکی از دهکدههای ایالت تاوریا (خِرسون فعلی) در اوکراین به دنیا آمد. پس از جنگ و برقراری حکومت شوروی در اوکراین، کولیش عمدتاً به فعالیتهای فرهنگی و آموزشی مشغول بود و نمایشنامههایی هم مینوشت تا آنکه در ۱۹۵۲ به خارکوف که در آن زمان مرکز جمهوری اوکراین بود منتقل شد. در همان زمان لِس کورباس، مدیر و کارگردان تئاتر «برزیل» نیز از کییِف به خارکوف آمده بود. آشنایی این دو استعداد بزرگ، تحولی عظیم در تئاتر و نمایشنامهنویسی اوکران در نیمۀ دوم دهۀ ۱۹۲۰ به وجود آورد که تأثیرات آن حتی تا روزگار فعلی نیز حس میشود.
در کارنامۀ کولیش حدود ۱۵ نمایشنامه به چشم میخورد که معروفترین آنها فامیلی بیلهجه و سونات پرشور است.
متأسفانه مواضع و گرایشهای مردمی و میهنپرستانۀ کولیش و کورباس در سالهای خفقان استالینی برای آنان دردسرساز شد. کولیش را به اتحادیۀ نویسندگان نپذیرفتند، از حزب اخراجش کردند و بالاخره در ۷ دسامبر ۱۹۳۴ دستگیر شد. ایو سیپ هیرناک از هنرپیشگان تئاتر «برزیل» که از پاکسازیهای استالینی جان بهدر برده بود، تا آخرین روزهای زندگی از به خاطر آوردن صحنهای در عذاب بود: «کورباس و کولیش را برهنه بر عرشۀ کشتی آوردند، تیربارانشان کردند و جسدشان را به امواج دریای سفید انداختند…»
کولیش در نمایشنامۀ فامیلی بیلهجه (با عنوان اصلی مینا مازایلو) داستان غمانگیز حاکمیت سرزمین اوکراین در طول تاریخ را روایت میکند که بارها میان همسایگانش دستبهدست شده است. او روایتی گویا و طنزآمیز ارائه میدهد از اینکه افراد مختلف در این شرایط چه هویتی برای خود برمیگزینند: عدهای به تمامی رنگ عوض میکنند و برخی دیگر در برابر هر نوع تأثیرپذیری، ولو مثبت، مقاومت نشان میدهند. دیگران هم در پی یافتن هویتی مستقل در میانۀ این دو قطب در نوسان هستند.