خالد که چیزی حدود پانزده سال در حبشه و در دیار غربت به سرمیبرده است حالا و پس از سالها هجرت و دوری از وطن و در پایان جنگ خیبر به مدینه باز میگردد.
او که سالهای سال و برای حفظ دین و ایمان خویش حاضر به ترک خانه و کاشانه خود شده و به مال و مکنت و جاه و مقام قبیله خویش پشت پا زده است، اکنون متوجه شرایط دشوار جدید میشود.
او پس از مدتی سکونت در مدینه و در خانه برادر خویش، آبان در مییابد امروز نه جنگ روزهای نخستین اسلام و جهاد با کفار است بلکه توطئهای شوم در راه است و عدهای از منافقین داخلی با همکاری مشرکین و کفار قریش و همفکری یهودیان یثرب در پی آنند تا مسیر دین و آیین جدید رسول الله(ص) را به انحراف بکشانند.
در همین حین و در شبی از شبها خالد زنی را در مییابد که شبانه و برای آسیب رساندن به جان رسول الله(ص) وارد مسجد النبی میشود و درصدد است تا با قتل نبی خدا صراط المستقیم مولا علی(ع) را غارت نماید اما.....