خواجه ی مردان دل آگاه راز و راه در این بیت، باری دیگر از بوم ترین بهین یاد آورده است. آن بوم پاک و تابناک که بندیان بیدار دل خاک ناشکیبایانی بینات و پرشتابند بازگشت بدان را آن نیستان نیستان به هستی راستین رسیده که میستان مهینه ی مستی و شیدایی و شور است و از هر تنگی و تیرگی و تباهی پیراسته و بدور آن خانه ی خنیا و سرای سرود، آن شکرستان شگرف و شاهوار پیوند با دوست دیرین آن بود پیچون ترین گوهرین که جدا افتادگان از آن آنان که در پیچ و تاب ها و چین و شکن های جهان نمود گرفتار آمده اند آن هستی بر باد دادگان هرگز از آن کاشانه ی هستان مست رفته از دست یاد نمی توانند آورد در چین طره ی تو دل بی حفاظ من
هرگز نگفت: «مسکن مألوف یاد بادا»
به مدت دگران خو مکن که در دو جهان
رضای ایزد و انعام پادشاهت بس
به سیاسی که دیگران به پاس رادی و بزرگواریشان بر تو دارند خوی مگیر زیرا که در دو جهان خشنودی خداوند و بخشش و دهش پادشاه تو را بسنده است.