در گذشته ای که حتی در عالم خواب و خیال نیز از یادها رفته است، شعله شمع، فرزانگان را به اندیشیدن وامی داشت و به فلاسفه منزوی و گوشه گیر، هزاران خواب و خیال الهام می بخشید. بر میز کار فیلسوف، در کنار اشیایی که در قالب ظواهر و صورت هایشان اسیرند، و در جوار کتاب هایی که به کندی آموزش می دهند، شعله شمع، اندیشه های بی حد و حصری به ذهن خطور میداد و تصاویری بی کران بر می انگیخت. در آن زمان، شعله برای کسی که در باب جهان خیال می بافت، پدیده ای از قماش همان جهان بود. نظام جهان در کتاب هایی قطور بررسی می شد و سخریه دانش را بنگر که ناگاه شعله ای ساده، بی واسط، معمایش را مطرح کرد. مگر جهان در شعله، زنده تر نیست؟