بر میز کار فیلسوف، در کنار اشیایی که در قالب ظواهر و صورت هایشان اسیرند، و در جوار کتاب هایی که به کندی آموزش می دهند، شعله شمع، اندیشه های بی حد و حصری به ذهن خطور میداد و تصاویری بی کران بر می انگیخت.
عادت او بود که روی تخت، زیر پتو یا شمد، بهمناسبت فصل، دراز میکشید و چشمهایش را با شال سیاهش میپوشاند و داستانهایش را تقریر میکرد. از قدیم این شیوهی داستانسرایی او بود.