سهشنبه بیست و سه آذر، سهشنبه سیاه، هیچ وقت پدر رو اینقدر درمونده ندیده بودم. هرگز حتی برای یک بگو مگوی ساده پاش به کلانتری باز نشده بود، پای هیچ کدوممون - هرگز، هرگز دست ما سه تا به مخدری نخورده بود، هرگز شبنشینی نرفته بودیم، الواتی نکرده بودیم، ولی همه چی تموم شد، حق با خرداده، این زندگی از دست رفته، سیاه شده، هرگز به اون روزا بر نمیگرده، هرگز، هرگز.