بابا ممد می گوید:
هوی پسر چطوری ببه جان؟ ننت چطوره؟
- من خوبم باباجان. مادرمم خوبه. مادرم گفت اگه دده منو دیدی بگو موندگار سلام رسوند.
- سلامت باشی ببه جان.
از مغازه اوستا گری همیشه بوی دود و لحیم جوشکاری می آید و نفس آدم را تنگ می کند.
برای همین از بابا ممد می پرسم.
بابا ممد بازارچه به این بزرگی چرا همیشه این جا می شینی؟
- اینجا آفتاب رویه ببه جان استخون آدم بهتر گرم می شه. با اوستا هم اختلاط می کنیم.
و بعد سر چپقش را به قرنیز بغل دیوار می کوبد.