"دارک" داستان زندگیِ همتا، دختری صبور و مهربون و با لطافته. دختری که توی زندگیش ناملایمات زیادی میبینه. عاشق میشه و عشق بردیا توی قلبش عمق میگیره. قلب آرومش با حضور بردیای شکاک و بددل، دستخوش تغییرات قرار میگیره و غم، جایگاه ویژهای در چشمهاش، پیدا میکنه…
او نمرد. نه، او ادامه داد، درست مثل همه که ادامه میدهند. نه آغازی هست و نه پایانی. فقط جنگ است. حتی اینجا در این اتوبوس که تلقوتولوقکنان در دل شب پیش میرود.
به کَت خبر میدهند خالهی مادرش فوت کرده و کل داراییاش را برای او به ارث گذاشته است. اما چند مسئله هنوز برایش مبهم است. مسئلهی اول این است که برخلاف آنچه که به دروغ به او گفته شده بود، خاله دات وقتی کت هنوز بچه بود فوت نکرده بود و دیگر اینکه برای صاحب شدن تمام دارایی خاله دات طبق وصیتنامهی او شرطی عجیب برای کت گذاشته شده بود با این مضمون که باید به مدت یک سال در خانهی خاله دات زندگی کند، در غیر اینصورت تنها صاحب درصد کمی از دارایی او خواهد شد...
"اختیار تام" نه تنها داستانی جنایی است، بلکه نقدی است بر پیچیدگیهای اخلاقی و انسانی در شرایطی بحرانی مثل جنگ، جایی که اختیار و مسئولیتهای فردی نقشی تعیینکننده دارند.