در انتهای تاریک و مبهم خیابان مردی در باد داشت میرفت. شبحی از هیکل یک مرد که بالای بلند و سیاهش با تاریکی سرد شب در هم آمیخته بود و چون مهی سرد و رقیق در حال فرو مردن بود. مرد نمیرفت. نمیخواست که برود...
"آوای باد" بیطرفانه و به زبانی ساده نوشته شده است و از این جهت که به اتفاقات واقعی میپردازد جذابیت خاصی دارد. این نکته که نویسنده پس از پایان داستان شرح زیبایی از شخصیتها و سرگذشتشان را ارائه میدهد، بسیار مورد توجه خوانندگان این اثر قرار گرفته است.
نویسنده فرض کرده است همه ما در قلعهای از نشناختن امام زمان (عج) گرفتاریم که خاموش و تاریک و خشک است... و بیرون قلعه سرشار از زیبایی و سرسبزی و طراوت یاد و شناخت امام (ع) است. کتاب حاضر، تلاش خواهد کرد از همه دیوارها پنجرههایی کوچک بگشاید تا شاید مخاطبان ارجمند کتاب پنجرهای را انتخاب کنند و از همان منظره تماشایی آن جمال اعظم الهی را ببینند.
داستان «نوروزی دیگر» جبهه و جنگ را از منظر رزمندهای نوجوان میبیند و در یک روز مانده به تحویل سال، روایت میکند. فضای بهاری، حال و هوای دیگری به بچههای جنگ بخشیده است و همه آمادهاند که سال نو را در سنگرهایشان جشن بگیرند.