دبورا الیس از زبانی ساده، قانعکننده، شخصیتهای به یاد ماندنی و انبوهی از جزئیات تخیلی در این نگاه دردناک به هزینههای انسانی جنگ استفاده میکند که همچنین یک داستان شگفتانگیز امیدبخش برای بقا است.
وقتی سپاه پارس به الموت، شهر شاهدخت تهمینه، حمله میکند و خنجر شگفتانگیز را به چنگ میآورد، تهمینه به ناچار همراه با شاهزاده داستان قدم در راهی میگذارد که او را تا وادی افسون شده با افعیهای مرگبار پیش میبرد.
دبورا الیس از زبانی ساده، قانعکننده، شخصیتهای به یاد ماندنی و انبوهی از جزئیات تخیلی در این نگاه دردناک به هزینههای انسانی جنگ استفاده میکند که همچنین یک داستان شگفتانگیز امیدبخش برای بقا است.
سایمون سانتیاگو از وقتی یادش میآید میتواند با مردهها حرف بزند. او پدر و مادرش را در یک تصادف از دست میدهد و بعد از آن با عمویش زندگی میکند. چیزی نمیگذرد که سایمون در «آژانس روحگیری» مشغول به کار میشود و بار سنگینی روی دوشش قرار میگیرد: خلاص شدن از شرّ ارواح...