دیما این روزها خودش را بیش از هر زمان دیگری در گرداب حوادث و افکار گوناگون در حال دست و پا زدن میبیند. امید قرار بود بیاید تا بار دیما را سبک کند، اما انگار حضورش باری شده است روی دوش او.
هر شب که نه، ولی دیدارهایشان در پیاده روهای خیابان ولی عصر زیاد شده بود. همیشه از متروی تئاتر شهر در می آمدند درست سر چهارراه ولی عصر یک بار می رفتند به سمت انقلاب و..