ماجرا در کرمانشاه روی میدهد و درون مایه اصلی داستان با واقعیت تلخ زندگی زنان در لایههای پایینی جامعه در آن سالها ارتباطی نزدیک دارد و در نکوهش آیین چند همسری است....
آیدا که از صدای پدر سر از در هال بیرون آورده بود و به پدر می نگریست با دیدن پاکت در دست او، خوشحال به حیاط دوید و او هم با بانگی بلند فریاد کشید: بالاخره رسید.
حرف، حرف رجزخوانی منصور حلاج است بر سر دار! رقص خون سیاوش است در میانۀ میدان مکر سودابهها! اگر دشنۀ خیانت شغادها کم نخوردهایم؛ ولی برق غیرت آرشها را هم کم ندیدهایم!
مشکل درست از همان لحظهای در زندگی من شروع شد که پرستار با خوشحالی تمام به پدر و مادرم مژده داد که دختردار شدهاند و زمانی این مشکل بغرنجتر شد که برادرم سهراب با هزار نذر و نیاز به دنیا آمد.