دیگر گذشت مهران، دیگر گذشت . چه خاصیت دارد که من تو را به یاد دیگران بیندازم ؟

من مات و مبهوت به چهره‌ آسمانیش خیره نگاه می‌کردم. او به حرف‌هایش ادامه می‌داد...

این بار قصه طنز و نمکین از زبان یک طفل بجنوردی که برادر عزیزش قرار است برود جبهه!

شاید شما هم یک پسر یا یک دختر «بی‌ نام» بوده‌اید در روزگارِ نارنجی. کتاب را بخوانید. می‌خندید، گریه می‌کنید، دوباره سَرِ شوق می‌آیید. خودتان را پیدا خواهید کرد. قول می‌دهم.

(داستان های فارسی)