ما می توانیم خیلی چیزها را از کودکان یاد بگیریم و بسیاری از ما این اقبال بلند را داریم که پس از گذشت بیست یا سی سال از دوران کودکی خود بار دیگر از نزدیک با این دوره ی سحرآمیز آشنا شویم و اگر بچه های ما نیز صاحب فرزندان دیگر شوند باز هم در سالیان دورتر میتوانیم درسهای تازه تری از کودکان بگیریم بنظر میرسد که بسیاری از والدین فرآیند تربیت را مانند یک خیابان یک طرفه تصور میکنند اما من معتقدم که باید زمان بیشتری را به یادگیری از فرزندانمان اختصاص دهیم و کمتر به تربیت آنها بپردازیم بچه ها بیشتر از بزرگسالان میدانند که چگونه اوقات شان را به خوشی بگذرانند میدانند که چگونه بخندند برای خندیدن نیازی به بهانه های بزرگ ندارند و گاه اصولاً به بهانه نیازی ندارند میخندند چون خندیدن احساس خوبی به آنها می دهد. اما آیا شما امروز از سهمیه ی خنده ی خود استفاده کرده اید؟ بچه ها بی اختیار و خودبه خود به وجد می آیند. هر چیزی را بی جهت تجزیه و تحلیل نمیکنند آنها فقط در مشغله بودن اند. هرگاه بزرگسالی را با چنین روحیه ی خود به خودی میبینیم دلمان میخواهد سرتاپایش را از زر بگیریم. بیائید کمتر فکر کنیم و بیشتر پاسخ دهیم بچه ها شیفتگانی ابدی اند بچه ها کنجکاوند یک صخره یک سوسک یک حفره روی زمین یا یک موش برای یک کودک منشا حیرت و شگفتی است هر چیزی یک تجربه ی مهیج و تازه برای مجذوب شدن است اما بزرگسالان کنار میکشند، آنها واقعاً چیز زیادی در مورد صخره ها و سوسکها یا حفره ها و موشها نمیدانند. خیلی چیزها هست که هنوز برای دانستن باقی ست. اما مشکل این است که بسیاری از ما با رسیدن به دوران بزرگسالی فراموش کرده ایم که این سیاره چه جهان سحر آمیزی است.