هنوز آملون وارد خانه نشده بود که علائم دردسر و دعوا را دید! اول کفشها را دید و بعد صدای پچپچهای مامان را از اتاق پذیرایی شنید. از تعجب چشمهایش مثل وزغ بیرون زد. چطور فریال توانسته بود زودتر از او به خانه برسد؟! این بار واقعا بوی توطئه میآمد. نکند مامان یکی از همان دستهای پشت پرده باشد که توی همهی فیلمها و سریالها از آن حرف میزنند! نکند او همان کسی است که نقشههایش را نقش بر آب میکند!!!