بغل دستم یه پسره نوشابه فروش وایستاده بود. شیشه نوشابه ها رو ورداشتم و به طرف داور پرت کردم. حالا خوبه کنارم شیشه نوشابه بود و چیز دیگه ای نبود. مثلا اگه نارنجک بود، طرف داور نارنجک پرت می کردم. بلبشویی شد که بیا و ببین. تماشاچی ها افتادن به جون همدیگه. یه عده می گفتن گل بود، یه عده می گفتن گل نبود. خوب همدیگه رو لت و پار کردیم. منم تو اون هیر و ویر یه بچه ده ساله رو گرفته بودم و داشتم خفه ش می کردم.