پیش می آمد که شاگردی اعلام حضور میکرد و دکتر پی. او را بهجا نمیآورد؛ یا مشخصا چهرهاش را نمیشناخت. اما، بهمحض اینکه شاگرد شروع به صحبت میکرد، دکتر او را از صدایش میشناخت. بسامد این خطاها بالا رفت و تکرارشان شرمندگی، گیجی و گاهی موقعیتهای کمدی و مضحکی را پیش آورد؛ بسیار پیش میآمد که دکتر پی. صورتها را نبیند، بلکه گاهی هم که کسی نبود تا صورتی برای دیدن داشته باشد، او چهرهای را میدید.