این شرح کوچک را به این امید نوشتم که شاید اندکی از زوایای متروک یا تاریک ذهن و زندگی شوپنهاور تصویری روشن تر ارائه کند. کوشیده ام اولاً زندگینامه وی را تا ۱۸۱۸ (۳۰ سالگی که بزرگترین اثرش را به پایان رساند به طور مختصر و مفید بیان کنم (بخش نخست؛ ثانیاً به نحو مدون و متمرکز به چهار پرسش مفروض راجع به وی پاسخ دهم که خود در حقیقت بخشی بزرگتر و مهمتر از زندگانی و در بر گیرنده جوانی تا پیری اوست (بخش دوم)؛ ثالثاً قدری درباره مرگ او سخن بگویم (بخش سوم)؛ و نهایتاً این بخش ها را با خطی مشخص و دیدی تحلیلی به پایان برم.
شاید بتوان مقدار معتنابهی از پاسخ ها به آن چهار پرسش را در مجموعه کتب و مقالاتی که پیرامون شوپنهاور و آراء وی نوشته اند یافت؛ اما یافتنشان چندان آسان نیست و خواننده پس از روزها مطالعه، يحتمل سرگردان خواهد ماند و سرانجام به طرز درست و دقیق و منسجمی نخواهد دانست که (الف) دلایل نمایز شوپنهاور چیست؟ و یا (ب) در کنار دو عامل بنیادین و نیرومند ژنتیک و اکتساب که از او انسانی به غایت حساس و عیب جو و تماماً تاریک بین ساخته اند رنج های بزرگ فیلسوفی که زندگی را جریانی پیوسته و پویا میان رنج و ملال می بیند چیستند؟ به علاوه (ب) علل گمنامی و سپس (ت) شهرت شوپنهاور چه بود؟ از این جهت این شرح می کوشد با برجسته سازی اطلاعات نکات و اتفاقاتی که ردی آشکار و نقشی مؤثر در زندگی وی داشته اند تدوینی معنی دار ارائه کند.