دو خواهر به نامهای آئویی و آکانه پدر و مادرشان را در یک تصادف از دست میدهند و خواهر بزرگتر آکانه مجبور میشود تمام آرزوها و رویاهایش درباره موسیقی و رفتن به توکیو همراه با شینوسکه را کنار بگذارد و از خواهر کوچکش مراقبت کند.
مری لمبرت همیشه در جزیرهی محبوبش، مارتاز واینیارد، احساس امنیت کرده است. پدرِ پدرِ پدربزرگ او مهاجری انگلیسی و از اولین ساکنان جزیرهی ناشنوایان بوده و حالا بعد از گذشت صد سال، بسیاری از مردم آنجا، ازجمله مری، ناشنوا هستند و تقریباً همه میتوانند با زبان اشاره باهم ارتباط برقرار کنند...