لوگن نهانگشتی، جنگجوی وحشی و بدنام، سرانجام با بداقبالی روبرو میشود. در حالی که یکتنه دشمنان زیادی برای خود پدید آورده، چیزی نمانده که به یک جنگجوی مرده تبدیل شود و پشت سرش چیزی به جز ترانههای ناخوشایند، دوستان مرده و تعداد زیادی دشمن خوشحال باقی نگذارد....
در کتاب "باغ استخوان" میبینیم که ایرل همیشه تلاش میکند تا رضایت خانم وسپر را جلب کند. با این حال او هیچوقت از ایرل راضی نیست. ایرل اشتباه نابخشودنیای میکند و یکی از موجودات هولناکی را که خانم وسپر خلق کرده نابود میکند...
روباه گفت: «من نمیتونم با تو بازی کنم، چون منو اهلی نکردن.» شازده کوچولو گفت: «اوه! لطفاً منو ببخش.» ولی بعد از کمی فکر گفت: « «اهلی» یعنی چی؟» روباه گفت: «تو اهل اینجا نیستی، دنبال چی هستی؟» شازده کوچولو گفت: «دنبال آدما میگردم، «اهلی کردم» یعنی چی؟ » روباه گفت: «آدما تفنگ دارن و شکار میکنن. این کارشون خیلی آزاردهنده است. اونا مرغها رو پرورش میدن. اینا تنها کاراییاند که آدما دوست دارند بکنن. آیا تو هم دنبال مرغها هستی؟ » شازده کوچولو گفت: «نه، من دنبال دوست میگردم. «اهلی کردن» یعنی چی؟» روباه گفت: «اهلی کردن کاریه که خیلی وقته به دست فراموشی سپرده شده، یعنی ایجاد دلبستگی کردن.»