حادثه غریبى وقتى در یکى از نواحى مسکو واقع شد و دادستان محکمه دادگسترى ناحیه محلى در نواحى سن پترزبورگ آن را براى تولستوى حکایت کرد. چگونگى آن سرگذشت طبع وقاد و ضمیر فروزان آن حکیم اخلاقى را چنان برانگیخت که آن را به صورت افسانه و رمان درآورد و به آن نام رستاخیز نهاد.
سیندر، دختر مکانیکِ بااستعداد سایبورگی، در شهر پکن نو شهروندی درجهدو محسوب میشود. او بدنی نیمهمکانیکی و گذشتهای اسرارآمیز دارد و از نگاه نامادریاش باری اضافی بهشمار میرود. تداخلات ذهنی سیندر به او مهارتی استثنایی در تعمیر انواع وسایل مکانیکی (از روبات و شناور گرفته تا قطعات خراب بدن خودش) بخشیده و باعث شده او بهترین مکانیک پکن نو بشود....